آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
ماجرای عروسی دختریکی ازسران نظام به نقل ازهمسایه
مدت قابل توجهي، همساية خانوادة عروس بوديم و به همين دليل رابطه دوستي صميمي بين ما و خانواده آنها برقرار شده بود. شايد به همين خاطر بود كه كارت دعوت عروسي دخترشان را براي ما هم فرستادند. وقتي كارت را ديديم خيلي خوشحال شديم و در عين حال برانگيخته. كارت دعوت خيلي ساده بود.
مدت قابل توجهي، همساية خانوادة عروس بوديم و به همين دليل رابطه دوستي صميمي بين ما و خانواده آنها برقرار شده بود. شايد به همين خاطر بود كه كارت دعوت عروسي دخترشان را براي ما هم فرستادند. وقتي كارت را ديديم خيلي خوشحال شديم و در عيم حال برانگيخته. كارت دعوت خيلي ساده بود. شايد ساده ترين كارت عروسي كه تا به حال ديده بودم. زمان مراسم، 5شنبه، دوازدهم مرداد قيد شده بود. چون هر 4 نفرمان دعوت داشتيم طوري برنامهريزي كرديم كه بتوانيم آن شب بهموقع خودمان را به مراسم برسانيم. تلفن زنگ زد. چند روز مانده بوده به مراسم؛ اما از طرف خانوادة عروس به ما گفتند، مراسم سه روز عقب افتاده و به يكشنبه، 15 مرداد مؤكول شده است. اول كمي تعجب كردم، اما وقتي علتش را جويا شدم؛ گفتند «براي پدر عروس، سفر فوري پيش آمده و گفته است كه من نميتوانم در عروسي دخترم حضور داشته باشم. اما خانوادة داماد لطف كردند و با تلاش فراوان توانستند مراسم را به روز يكشنبه موكول نمايند». يكشنبه شب مطابق آدرسي كه در كارت بود مسير را طي كرديم تا به سالن رسيديم. سالن برايم آشنا بود، منشي يكي از دوستان صميمي من هم در همين سالن، عروسي دخترش را برگزار كرد. امشب كه با كنجكاوي به سالن آمده بودم متوجه موضوعي شدم كه شايد آن شب متوجه نشده بودم و آن سادگي غيرمعمول سالن بود. امري كه لااقل امشب انتظار آن را نداشتم. روي هر ميز 4 رقم ميوة معمولي و تنها يكي رقم شيريني گل محمدي (دانماركي سابق) قرار داشت. از آقايان در محوطه و از خانمها در سالن پذيرايي ميشد. وقتي ما به مراسم رسيديم؛ آقاي دكتر مانند بقية افراد روي يكي از ميزهاي پذيرايي در محوطه نشسته بود و با بقيه صحبت ميكرد. چشمانم را چرخاندم تا ببينم؛ بزرگان و مسئولين و وزرا و ... كجاي محوطه نشسته اند. اما جز دو يا سه نفر، چهرة هيچيك از ميهمانان برايم آشنا نبود. از اطرافيان كه پرسيدم، گفتند آقاي دكتر تنها اقوام و چند خانواده از همسايه ها را دعوت كرده است. بعدا متوجه شدم از ميان آن چند چهرهاي كه مشهور بودند و در صفحة تلويزيون آنها را ديده بودم، يكي از طرف خانواده داماد دعوت شده است و دو نفر ديگر هم پس از مسئوليت جديد آقاي دكتر، همساية آنها شده و مانند ما به خاطر همسايه بودن دعوت شدهاند. نوبت شام كه رسيد؛ سرميزها براي هر نفر يك پرس غذا گذاشتند، با شيشه نوشابه و يك ظرف كوچك سالاد كاهو، همين!... مراسم تمام شد. نگاهم به دكتر دوخته شده بود که يك گوشه ايستاده بود و از تكتك افراد اعم از بچه و بزرگ تشكر ميكرد. برخي هم كنار دكتر ميايستادند، تا دوستانشان با دوربين عكاسي و فيلمبرداري و موبايل و ... از آنها عكس يادگاري بگيرند. در اين ميان يك اتفاق جالب آن بود كه آشپزهاي سالن هم با همان لباس آمدند تا با دكتر دست بدهند و روبوسی کنند. از همان فاصله از چهرة آنها ميشد فهميد كه دكتر خيلي آنها را تحويل گرفته است. آخر سرهم ايستادند و با دكتر عكس يادگاري گرفتند. ما هم رفتيم و از آقاي دكتر خداحافظي كرديم و ايشان هم از آمدن ما تشكر ... در راه بازگشت به منزل، با خانواده دربارة مراسم صحبت ميكرديم. همه، شگفت زده بودند اما اينبار نه از رنگ و لعابهاي غذا و دسر و ميوه و پذيرايي. از رنگ خدايي عروسي. عروسي دختر رئيس جمهور ايران. عروسي دختر دكتر محمود احمدي نژاد.(البرز) ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد